داشت عباس قلی خان پسری |
پسر بیادب و بیهنری |
اسم او بود علی مردان خان |
کلفت خانه ز دستش به امان |
پشت کالسکه مردم میجست |
دل کالسکه نشین را میخست |
هر سحرگه دم در بر لب جو |
بود چون کرم به گل رفته فرو |
بسکه بود آن پسره خیره و بد |
همه از او بدشان میآمد |
هرچه میگفت لَله لج میکرد |
دهنش را به لَله کج میکرد |
هر کجا لانه گنجشکی بود |
بچه گنجشک در آوردی زود |
هر چه میدادند میگفت کم است |
مادرش مات که این چه شکمست |
نه پدر راضی از او نه مادر |
نه معلم نه لَله نه نوکر |
ای پسر جان من این قصه بخوان |
نو مشو مثل علی مردان خان |
خیلی خوش وقتم
ما نیز بهمچنین
یاد کودکی افتادم
آره خیلی این داستان و کاستشو دوست داشتم